گروهى از فارغ التحصيلان قديمى يک دانشگاه که همگى در حرفه خود آدم هاى موفقى شده بودند، با همديگر به ملاقات يکى از استادان قديمى خود رفتند. پس از خوش و بش اوليه، هر کدام از آنها در مورد کار خود توضيح مي داد و همگى از استرس زياد در کار و زندگى شکايت مي کردند. استاد به آشپزخانه رفت و با يک کترى بزرگ چاى و انواع و اقسام فنجان هاى جورواجور، از پلاستيکى و بلور و کريستال گرفته تا سفالى و چينى و کاغذى (يکبار مصرف) بازگشت و مهمانانش را به چاى دعوت کرد و از آنها خواست که خودشان زحمت چاى ريختن براى خودشان را بکشند.
پس از آن که تمام دانشجويان قديمى استاد براى خودشان چاى ريختند و صحبت ها از سر گرفته شد، استاد گفت: «اگر توجه کرده باشيد، تمام فنجان هاى قشنگ و گران قيمت برداشته شده و فنجان هاى دم دستى و ارزان قيمت، داخل سينى برجاى مانده اند. شما هر کدام بهترين چيزها را براى خودتان مي خواهيد و اين از نظر شما امرى کاملاً طبيعى است، امّا منشاء مشکلات و استرس هاى شما هم همين است. مطمئن باشيد که فنجان به خودى خود تاثيرى بر کيفيت چاى ندارد. بلکه برعکس، در بعضى موارد يک فنجان گران قيمت و لوکس ممکن است کيفيت چايى که در آن است را از ديد ما پنهان کند.
چيزى که همه شما واقعاً مى خواستيد يک چاى خوش عطر و خوش طعم بود، نه فنجان. امّا شما ناخودآگاه به سراغ بهترين فنجان ها رفتيد و سپس به فنجان هاى يکديگر نگاه مى کرديد. زندگى هم مثل همين چاى است. کار، خانه، ماشين، پول، موقعيت اجتماعى و …. در حکم فنجان ها هستند. مورد مصرف آنها، نگهدارى و دربرگرفتن زندگى است. نوع فنجاني که ما داشته باشيم، نه کيفيت چاى را مشخص مي کند و نه آن را تغيير مي دهد. امّا ما گاهى با صرفاً تمرکز بر روى فنجان، از چايى که خداوند براى ما در طبيعت فراهم کرده است لذت نمي بريم.
خداوند چاى را به ما ارزانى داشته نه فنجان را. از چايتان لذت ببريد. خوشحال بودن البته به معنى اين که همه چيز عالى و کامل است نيست. بلکه بدين معنى است که شما تصميم گرفته ايد آن سوى عيب و نقص ها را هم ببينيد. در آرامش زندگى کنيد، آرامش هم درون شما زندگى خواهد کرد...
یکی از معضلات امروزه ی جوانان اینه که وقتی یه مادر و دختر رو با هم توی خیابون میبینند واقعــاً نمیدونن به کدوم شماره بدن !! مسولین لطفا رسیدگی کنن
قدرت بوگاتی ۱۰۰۱ اسب بخاره قدرت پراید ۶۳ الاغ بی بخار
سالها گذشت و گذشت و گذشت و ساندیسها کماکان تولید شدند و تولیدکنندگان نوشتند از "اینجا" باز کنید و مردم همچنان از "آنجا" باز میکردند!
اینی که میگن حسنی به مکتب نمیرفت وقتی میرفت جمعه میرفت" منظور اینه که حسنی فراگیر پیام نور میخونده ؟!
مـــــوز کیلــو 4000 تــومـــان !!!!!!! فقط به میــمـون حســـودیمون نشــده بــود که شـــد
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود(دقت کنید،هیچ کس نبود) در آبادی کوچکی مردمی زندگی می کردند… حالا می فهم، ما با قصه خواب نمی رفتیم.همون اول هنگ می کردیم!!!
طرح شناسایی و جمع آوری خانه های مجردی در راستای افزایش امنیت اجتماعی:
- دیلینگ دیلینگ - کیه؟ - منم منم مادرتــون – دروغ نگو مادر ما شهرستانه
- مجردن … بگیرینشون !!!!!!
کآشکی تآبستونآ به جآ گشت ارشآد , گشت بهدآشت بنآ میکردن هر کی بو میدآد میگرفتن
خانمه ۲۰۶ رو زده به تیر برق ، ماشین نصف شده ! به افسر میگه یعنی اشتباه از من بوده ؟ افسر : پـَـــ نــه پـَـــ علت حادثه خواب آلودگیه تیر چراغ بوده !
[+] نوشته
شده توسط رضا در چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:لطیفه,جوک,طنز,
در ساعت13:6 | |
شهامت گذشتن از گردو ها
حکایت میکنند که روزی مردی ثروتمند سبدی بزرگ را پر از گردو کرد، آن را پشت اسب گذاشت و وارد بازار دهکده شد، سپس سبد را روی زمین گذاشت و به مردم گفت این سبد گردو را هدیه میدهم به مردم این دهکده، فقط در صف بایستید و هر کدام یک گردو بردارید. به اندازه تعداد اهالی، گردو در این سبد است و به همه میرسد."
مرد ثروتمند این را گفت و رفت. مردم دهکده پشت سر هم صف ایستادند و یکییکی از داخل سبد گردو برداشتند. پسربچه باهوشی هم در صف ایستاد. اما وقتی نوبتش رسید در کنار سبد ایستاد و نوبتش را به نفر بعدی داد. به این ترتیب هر کسی یک گردو برمیداشت و پی کار خود میرفت. مردی که خیلی احساس زرنگی میکرد با خود گفت: "نوبت من که رسید دو تا گردو برمیدارم و فرار میکنم. در نتیجه به این پسر باهوش چیزی نمیرسد."
او چنین کرد و دو گردو برداشت و در لابهلای جمعیت گم شد. سرانجام وقتی همه گردوهایشان را گرفتند و رفتند، پسرک با لبخند سبد را از روی زمین برداشت و بر دوش خود گذاشت و گفت: "من از همان اول گردو نمیخواستم این سبد ارزشی بسیار بیشتر از همه گردوها دارد." این را گفت و با خوشحالی راهی منزل خود شد.
خیلیها دلشان به گردوبازی خوش است و از این غافلند که آنچه گرانبهاست و ارزش بسیار بیشتری دارد سبدی است که این گردوها در آن جمع شدهاند. خیلیها قدر خانواده و همسر و فرزند خود را نمیدانند و دایم با آنها کلنجار میروند و از این نکته طلایی غافلند که این سبدی که این افراد را گرد هم و به اسم خانواده جمع کرده ارزشی به مراتب بیشتراز لجاجتها و جدلهای افراد خانواده دارد. خیلیها وقتی در شرکت یا موسسهای کار میکنند سعی دارند تکخوری کنند و در حق بقیه نفرات مجموعه ستم روا دارند و فقط سهم بیشتری به دست آورند. آنها از این نکته ظریف غافلند که تیمی که در قالب شرکت، آنها را گرد هم جمع کرده مانند سبدی است که گردوها را در خود نگه میدارد و حفظ این سبد و تیم به مراتب بیشتر از چند گردوی اضافه است.
بسیاری اوقات در زندگی گردوها آنقدر انسان را به خود سرگرم میکنند که فرد اصلا متوجه نمیشود به خاطر لجاجت و یا یکدندگی و کلهشقی و تعصب و خودخواهی فردی و گروهی در حال از دست دادن سبد نگهدارنده گردوهاست و وقتی سبد از هم میپاشد و گردوها روی زمین ولو میشوند و هر کدام به سویی میروند، تازه میفهمند که نقش سبد در این میان چقدر تعیینکننده بوده است.
بیایید در هر جمعی که هستیم سبد و تور نگهدارنده اصلی را ببینیم و آن را قدر نهیم و نگذاریم تار و پود سبد ضعیف شود. چرا که وقتی این تور نگهدارنده از هم بپاشد دیگر هیچ چیزی در جای خود بند نخواهد شد و به هیچکس سهم شایسته و درخورش نخواهد رسید. دیگر فرصتها برابر در اختیار کسی قرار نخواهد گرفت و آرامش و قراری که در یک چهارچوب محکم و استوار قابل حصول است به دست نخواهد آمد. بسیاری از شکارچیان باهوش به دنبال سبد هستند و نه گردوهای داخل آن. بنابراین حواسمان جمع باشد که بیجهت سرگرم گردوبازی نشویم و اصلکاری را از دست ندهیم
[+] نوشته
شده توسط رضا در یک شنبه 16 مهر 1391برچسب:حکایت,خانواده,
در ساعت15:14 | |
انسان با ظرفیت
يكى از بهترين دروازه بانان فوتبال جهان دروازه بان تيم ملى اسپانيا كه در رئال مادريد درخشش هاي فراواني داشته است.
ايكر کاسیاس به همراه خانواده اش براى خوردن غذا به يك رستوران رفته بود كه در آنجا با يك نوجوان ۱۳ ساله كه دچار نقص عضو بوده روبه رو مى شود، پسرك بيمار به محض ديدن دروازه بان افسانهاى اسپانيا به سراغ او مى رود و مى گويد:«آقاى كاسياس ... در روز بازى با پرتغال، تو به اين خاطر موفق شدى پنالتى ها را دريافت كنى كه من و بقيه دوستانم در مدرسه بچه هاى استثنايى، برايت دعا كرديم!» ايكر كاسياس كه به سختى جلوى اشكش را مى گيرد از پسرك تشكر مى كند و نام و آدرس مدرسه را از او مى گيرد و ... فردا ظهر حوالى ظهر، كاسياس وارد مدرسه مذكور مىشود و در ميان بهت و حيرت مسئولان مدرسه - و شادى زايد الوصف شاگردان آن مدرسه - به بچه ها مى گويد:« من آمدم اينجا تا براى دعاهايى كه در حقم كردين كه پنالتى را بگيرم، شخصاً از شما تشكر كنم!» بچه هاى مدرسه كه از خوشحالى سر از پا نمى شناختند، اطراف «ايكر» حلقه مى زنند و با او عكس مى اندازند و امضا مى گيرند و ... كه يكى از بچه ها به او مى گويد:« آقاى كاسياس توميتونى پنالتى مرا هم بگيرى؟» ايكر نيز بلافاصله از داخل ماشينش لباس هاى تمرين را درآورده و برتن مى كند و همراه بچه ها به زمين چمن مدرسه مى روند و با هماهنگى مسئولان مدرسه به بچه ها اين فرصت را مى دهد كه هركدام به او پنالتى بزنند و ...
ايكر كاسياس دو ساعت و نيم در آن مدرسه مى ماند تا تك تك بچه هاى معلول بيمار آن مدرسه به او پنالتى بزنند
زنه دیروقت به خونه رسید آهسته کلید رو انداخت و درو باز کرد و یکسر به اتاق خواب سر زد ناگهان بجای یک جفت پا دو جفت پا داخل رختخواب دید بلافاصله رفت و چوب گلف شوهرش رو برداشت و تا جایی که میخوردند آن دو را با چوب گلف زد و خونین و مالی کرد. بعد با حرص بطرف اشپزخانه رفت تا ابی بخورد با کمال تعجب شوهرش را دید که در آشپزخانه نشسته است. شوهرش گفت سلام عزیزم! پدر و مادرت سر شب از شهرشون به دیدن ما اومده بودند چون خسته بودند بهشون اجازه دادم تو رختخواب ما استراحت کنند
راستی بهشون سلام کردی؟؟؟
[+] نوشته
شده توسط رضا در پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:طنز,,
در ساعت15:25 | |
نکته
پرسش : آیا جمع بدیها می تواند خوبی ایجاد کند؟
پاسخ : به طور طبیعی خیر ولی می توان با نگاه مثبت این کار را کرد.
همانگونه که جمع شر و آفت میتواند شرافت را ایحاد نماید.
جنگ شر بود و ترور آفت بزرگ ولی از دل این دو مردانی بپاخاستند که شرافت ایرانی را بر بلندای تاریخ فریاد زدند.
یازدهمین جشنواره بین المللی موسیقی خارطوم آبان ماه سال جاری در سودان برگزار می شود
یازدهمین جشنواره بین المللی موسیقی خارطوم از 14 تا21 آبان ماه سال جاری به مدت یک هفته در سودان برگزار می شود .
به گزارش روابط عمومی رایزن فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در سودان ، یازدهمین دوره جشنواره بین المللی موسیقی خارطوم در حالی برگزار خواهد شد که در دوره های گذشته استقبال پرشوری را از این جشنواره از سوی کشورهای مختلف شاهد بودیم .
جمهوری اسلامی ایران نیز ، در دوره های قبلی این جشنواره با شرکت گروههای موسیقی برتر سنتی ایران در این مسابقات ، حضور پررنگی داشت و با استقبال گسترده گروههای مختلف و مردم سودان مواجه بود .
در سال گذشته گروه موسیقی سنتی شیدا از منطقه لرستان ایران ، در این جشنواره شرکت نمود که مورد توجه گروههای مختلف ، متخصصین موسیقی ، و شبکه های مختلف رادیوئی و تلویزیونی قرار گرفت و در مدت یک هفته حضورشان در سودان ، علاوه بر اجرای موسیقی در سالن اصلی مسابقات در تالار دوستی شهر خارطوم ، در تالارهای دیگر این شهر نیز هر شب به اجرای زنده موسیقی سنتی ایران پرداختند که با استقبال پرشورش مردمی مواجه بود . و تمامی اجراهای گروه موسیقی سنتی ایران از شبکه رادیو سراسری سودان و رادیو امدرمان ، به صورت زنده و مستقیم برای سرتاسر سودان پخش میشد و همچنین از شبکه های مختلف تلویزیونی نیز اقدام به ضبط اجراهای موسیقی سنتی گروه شیدا نمودند که در طول ماههای بعد از جشنواره به مرور از پخش شد .
آيا مي دانستيد کلمه آکبند نه کلمه اي لاتين است و نه فارسي؟آيا مي دانيد اين کلمه از طرف چه کساني و چطور وارد فارسي شده ؟
گفته اند که قديما که بندر آبادان بهترين بندر ايران بود و کلي کشتيهاي تجاري اونجا بارشون رو تخليه مي کردند روي بعضي از اجناس که خيلي مرغوب بودند نوشته شده بود: UK BAND
يعني بسته بندي شده انگليس ولي برخی آباداني ها اونرو آکبند مي خوندند و همين طوري شد که اين تلفظ اشتباه در تمام ايران منتشر شد و همه به جنسی که بسته بندی شده می گن آکبند.
[+] نوشته
شده توسط رضا در چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:آکبند,دانستنیها,
در ساعت18:28 | |
نماز آخر
به جبهه مشرف شده بودند تا ملاقاتی با رزمندگان داشته باشند
پایین ارتفاع محل استقرارشان چشمه ای بود
و باران گلوله از سوی عراقی ها می بارید
فرمانده گفته بود کسی برای وضو به پایین نرود، همان بالا تیمم کند
نوجوان چهارده ساله ای از میان رزمندگان عزم رفتن به پایین داشت
هر چند گفتند خطر دارد ، به گوشش نرفت
متوسل به ایشان شدند که آقا شما کاری بکنید
نوجوان را صدا زدند و فرمودند
به دلیل خطر ، تکلیفی بر شما نیست و همان تیمم برای نماز کفایت می کند
نوجوان نگاهی به ایشان کرد و با لبخندی زیبا گفت
حاج آقا بگذارید نماز آخرم را با حال بخوانم ! و رفت و وضو گرفت و برگشت
ساعاتی بعد درگیری شدیدی بین رزمندگان و نیروهای عراقی درگرفت
با آرام شدن نسبی اوضاع حاج آقا را بر سر جنازه ای بردند که رویش پوشیده بود
پتو را کنار زدند . همان نوجوان بود با همان لبخند زیبا بر چهره
در همان حال آیت الله جوادی روی خاک نشستند
عمامه از سر برداشتند و خاک بر فرق سرشان می ریختند و می گفتند
جوادی ! فلسفه بخوان
جوادی ! عرفان بخوان
امام به این ها چه یاد داد که به ما یاد نداد ؟
تو از کجا می دانستی نمازی که خواندی ، نماز آخر توس
در جريان جنگ جهانی اول حدود 40 در صد مردم ايران کشته شده اند ؟ يعنی تقريبا نيمی از کل مردم کشور .
در رابطه با جنگ جهانی اول می گويند که بزرگ ترين و ويرانگر ترين جنگ تمام تاريخ بشريت بوده و باعث مرگ بيش از 10 ميليون انسان شده است . اين آمار بدون در نظر گرفتن کشته هاي قحطي حاصل از جنگ در ايران است ؟ چرا که فقط حدود 9.5 ميليون نفر در ايران کشته شدند . از قحطي و بيماري هاي واگيردار که در نتيجه ي سو تغذيه در جامعه همه گير شدند .
در فاصله ي سالهاي 1293 تا 1294 خورشيدي ( 1914 تا 1915 ميلادي ) اانگلستان از جنوب , دولت عثماني از غرب و روسيه از شمال ايران را به تصرف در آوردند و حکومت وقت که کمترين تواني براي مقاومت در برابر اين سيل بنيان کن دشمنان را نداشت فقط نظاره گر بود .
در سالهاي بعد روسيه ي تزاري که در نوع خود کشور ضعيفي محسوب مي شد در پي توافقي با دولت انگلستان , ايران را واگذار کرد . در همان زمان عثماني ها هم به مرز فروپاشي رسيده بودند ( جنگ جهاني اول که از حيث گستردگي ابعاد شگفت آوري دارد باعث نابودي 4 امپراطوري بزرگ و قدرتمند اروپا يعني : امپراطوري اتريش مجار , روسيه , آلمان و عثماني شد )
بنابراين استعمار پير تنها بازيگردان عرصه ي سياست ايران شد و با خريد گسترده ي غلات و جلوگيري از واردات کالا به ايران و اجازه ندادن براي ورود کمکها دولت آمريکا به ايران باعث ايجاد نايابي مواد غذايي در کشور شد و خشکسالي و بارندگي کم هم قوز بالاي قوز شد و چنان قحطي در کشور بروز کرد که بيش از 40 درصد مردم ايران را به کام مرگ برد ( 1917 تا 1919 ) .
نکته ي جالب گزارشهاي سفير وقت دولت آمريکاست که باعث مي شود محموله هاي بزرگ مواد غذايي براي کمک به مردم تيره روز ايران ارسال شود که انگليسيها به هيچ وجه اجازه ي ورود آنها را به کشور نمي دهند .
" داناهوافسر شناخته شده اطلاعات نظامي انگلستان و نماينده سياسي آن دولت در غرب ايران درسالهاي 1918 و 1919 درباره قحطي درغرب ايران اينگونه مي نويسد:
" اجساد چروكيدهزنان و مردان، پشته شده و در معابر عمومي افتاده اند. در ميان انگشتان چروكيده آنانهمچنان مشتي علف كه از كنار جاده كنده اند و يا ريشه هايي كه از مزارع در آورده اندبه چشم مي خورد؛ با اين علفها مي خواستند رنج ناشي از قحطي و مرگ را تاب بياورند. در جايي ديگر، پابرهنه اي با چشمان گود افتاده كه ديگر شباهت چنداني به انساننداشت،چهار دست و پا روي جاده جلوي خودرويي كه نزديك مي شد مي خزيد و در حالي كهناي حرف زدن نداشت با اشاراتي براي لقمه ناني التماس مي كرد...". مرحوم محمد علي جمالزاده تلفات وحشتناك شيراز را اين طور روايت مي كند:
"جنگ اول جهاني در آستانهاتمام بود[ پائيز 1918] كه در دل شبي تاريك و هولناك سه سوار ترسناك كه هر كدامشمشير و شلاقي به بر داشتند به آرامي از ديوارهاي شهر عبور كردند و به آن واردشدند. يك سوار نامش" قحطي" ديگري" آنفلوانزاي اسپانيايي" و آخري" وبا "بود. طبقاتفقير، پير و جوان، همچون برگ پائيزي در برابر حمله اين سواران بي رحم فرو ميريختند. هيچ غذايي پيدا نمي شد، مردم مجبور بودند هرچه را كه مي توانستند بجوند وبخورند. به زودي گربه و سگ و كلاغ را نمي شد يافت. حتي موش ها نسلشان بر افتادهبود. برگ، علف و ريشه گياه را مانند نان و گوشت معامله مي كردند. در هر گوشه وكنار، اجساد مردگان بي كس و كار پراكنده بود. بعد از مدتي مردم به خوردن گوشت مردگان روي آوردند...".
نکته ی جالب توجه آن است که بعدها به هيچ عنوان از اين نسل کشی و توحش انگليسيها نامی به ميان نيامده و هرگز کسی عنوان نکرد که هيچ کشوری به اندازه ی ايران از جنگ جهانی اول آسيب نديده , جنگی که ايران در آن بی طرف اعلام شده بود .
عالم متقى جناب حاج شیخ محمد باقر شیخ الاسلام - علیه الرحمه - فرمود: شنیدم از عالم بزرگوار وسید عالی مقدار امام جمعه بهبهانى كه در اوقات تشرف به مكه معظمه روزى به عزم تشرف به مسجدالحرام و خواندن نماز در آن مكان مقدس از خانه خارج شدم اتفاقی افتاد که متوجه لطف خدا و ناسپاسى بنده شدم ، در اثناى راه ، خطرى پیش آمد و خداوند مرا از مرگ نجات داد و باكمال سلامتى از آن خطر رو به مسجد آمدم، نزدیک در مسجد، خربزه زیادى روى زمین ریخته بود و صاحبش مشغول فروش آنها بود، قیمت آن را پرسیدم گفت آن قسمت، فلان قیمت و قسمت دیگر ارزانتر و فلان قیمت است، گفتم پس از مراجعت از مسجد مى خرم و به منزل مى برم .
پس به مسجدالحرام رفتم و مشغول نماز شدم ،درحال نماز در این خیال شدم كه از قسمت گران آن خربزه بخرم یا قسمت ارزانترش و چه مقدار بخرم و خلاصه تا آخر نماز در این خیال بودم و چون از نماز فارغ شده خواستم از مسجد بیرون روم ،شخصى از در مسجد وارد و نزدیک من آمد و در گوشم گفت خدایى كه تو را از خطر مرگ ، امروز نجات بخشید آیا سزاوار است كه در خانه او نماز خربزه اى بخوانى؟ فورا متوجه عیب خود شده و بر خود لرزیدم ، خواستم دامنش را بگیرم او را نیافتم .
حضور قلب در نماز هرچند از شرایط صحت نیست؛ یعنى نماز بدون حضور هم تكلیف راساقط مى كند و قضاء و اعاده نماز واجب نیست لكن باید دانست كه نماز بى حضور قلب، مانند بدن بى روح است؛ یعنى چنانچه بدن بى جان را اثرى و ثمرى نیست، نماز بى حضور را اجر و ثوابى نیست و موجب قرب به خدا نخواهد شد، مگر همان مقدارى كه باحضور بجا آورده شده و لذا بعضى نصف و بعضى ثلث و بعضى ربع تا اینكه بعضى عشر نمازشان پذیرفته است .(1)
در كتاب كافى از امام صادق علیه السلام مروى است كه ممكن است شخصى پنجاه سال نماز خوانده باشد ولى دو ركعت نمازپذیرفته شده نداشته باشد."اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُبِكَ مِنْ صَلوةٍ لا تُرْفَعُ وَ عَمَلٌ لا یَنْفَعُ"
منبع : کتاب داستان هاى شگفت ، اثر : شهید محراب آیة اللّه سیّد عبدالحسین دستغیب
[+] نوشته
شده توسط رضا در شنبه 1 مهر 1391برچسب:نماز,
در ساعت19:27 | |
کمتر گناه کن
حاجب بروجردی قصیده ای زیبا در مدح امیر المومنین، علی (ع) سرودند که شاه بیت آن این بود
حاجب اگر محاسبه حشر با علیست من ضامنم که هر چه بخواهی گناه کن!
همان شب در عالم رویا مولا علی بن ابیطالب (ع) به خواب ایشان آمده و فرمودند :
اگر چه محاسبه در دست ماست اما اگر اجازه بدهی من بیت آخر شعرت را اصلاح کنم حاجب عرض می دارد:یا مولا شعر برای شما و در مدح شماست حضرتش می فرمایند پس بیت آخرت را این گونه بنویس
حاجب یقین محاسبه حشر با علیست شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن