مرکز فرهنگی دکتر راشد دیاب ، در سودان به مثابه نگین درخشانی است که بر پیشانی سودان می درخشد.
عصر یک روز آفتابی برای دیدن یک مرکز فرهنگی که توصیف آن را شنیده بودم به راه افتادم . در میانه راه به ذهن خود فشار می آوردم تا بتوانم تصویری هر چند خیالی از آنچه در وصف این مرکز شنیده بودم در ذهنم بسازم ولی کوچه های خاکی پایتخت سودان ، و رفت و آمد رکشه که در این شهر به وفور به چشم می خورد مانع از ترسیم تصورات ذهنی می شد .
برای پرسیدن دقیق محلی که قصد و آهنگ آنرا داشتیم از چند نفر عابر و رهگذر آدرس آنرا پرسیدیم . جوابهای جالبی شنیدم . جوانی در پاسخ گفت : معلومه ، مرکز راشد دیاب که معروفه مگر شما آدرس آنرا نمیدانید ؟ دیگری گفت : خیلی واضح است قدری که جلوتر بروید از هر کس بپرسید آدرس آنرا به شما خواهد گفت .
در خیابانهای پر از خاک و چاله و ناهموار به راه خود ادامه دادیم تا اینکه تابلوئی که در آن علامت اشاره را نشان می داد توجه ما را به خود جلب کرد . تابلوئی که سمت و سوی " مرکز فرهنگی دکتر راشد دیاب " را نشانه رفته بود . با دیدن آن مطمئن شدیم که به مقصد مورد نظر نزدیک شده ایم . و چند قدم آن طرفتر دو نفر بیرون درب ورودی ما را به سوی خود فراخواندند .
مردی سیاه چرده با لباس سفید محلی سودانی که به جلابیه معروف است ، به استقبال ما آمد و خود را دکتر راشد دیاب معرفی نمود . به گرمی از ما استقبال نمود و ما را برای دیدن مرکز فرهنگی خود به داخل مرکز راهنمائی کرد . فضائی کاملا متفاوت با اوضاع و احوال شلوغ زندگی شهری ، متفاوت با فضای پر از غبار و خاک ، متفاوت با جلوه های ناخوشآیند فقر و مشکلات و گرفتاری های بی شمار مردم این سرزمین .
با راهنمائی آقای دکتر راشد دیاب ، مدیر و مالک مرکز وارد شدیم . سمت راست درب ورودی اصلی ،حیاطی بود نه چندان وسیع ، بلکه زیبا که با درختان سرسبز و گلهای زیبا و صندلی های چوبی ، با هنرمندی خاصی تزیین شده بود و ما را به سوی خود می کشاند . فضائی که در هر نقطه آن جلوه ای از هنر و زیبایی با طبیعت و معماری در هم ترکیب شده و مجموعه ای از دلپذیرترین فضاهای هنری را تشکیل داده است .
آقای دکتر راشد دیاب ، در ضمن قدم زدن نکاتی را بیان می داشت که زیبائی فضا به همراه توضیحات سازنده خلاق و هنرمند آن ، سوالات ذهن را یکی پس از دیگری قبل از بیان پاسخ می داد .
او گفت : من فارغ التحصیل دوره دکتری هنر از کانادا هستم . بعد از فارغ التحصیل شدن میتوانستم در همانجا بمانم و با برخورداری از بهترین امکانات رفاهی زندگی کنم و به کار و تدریس مشغول و سرگرم شوم ، اما نتوانستم خودم را قانع کنم و بالاخره تصمیم به بازگشت به کشورم و وطنم سودان گرفتم . به محض ورود تصمیم گرفتم آنچه را آموخته ام در نقطه کوچکی از کشورم نمونه سازی کنم و اصطلاحا ماکت آن را بسازم . در این مرکز که زمینی تقریبا به مساحت دو سه هزار متر مربع بود کار را آغاز نمودم . هر روز قسمتی از آنرا ساختم تا اینکه به شکلی که می بینید در آمده است .
سعی کردم ثابت کنم از هرآنچه به ظاهر دور ریختنی است مثل مسواک ، شیشه خالی ادکلن ، شانه شکسته ، بطری های دور انداختنی ، تکه چوبهای رها شده در گوشه و کنار خیابان و کوچه ها و . . . می شود زیباترین جلوه های زیبائی و هنر را آفرید . می توان با استفاده از روان شناسی رنگها موثرترین و آرامش بخش ترین فضاها را طراحی کرد . می توان در آب و هوای گرم و داغ آفریقا ، بوستانی پرطروات و چشم نواز فراهم کرد تا نگاه هر تازه وارد را به خود خیره کند .
من با اشیاء کهنه که معمولا دور ریختنی است این فضا را تزیین کرده ام و ثابت میکنم که همه چیز در تکنولوژی جدید و زرق و برق و ظواهر پر فریب ، و لوازم شیک و گران قیمت نیست ، این ما هستیم که باید به طبیعت و محیط اطراف خود ارزش دهیم نه اینکه با غرق شدن در مادیات و ظواهرآن از آنها اعتبار خود را کسب کنیم .
سالن نمایش فیلم در فضای آزاد ، اتاق آرامش بخش تماما به رنگ آبی ، اقامتگاه هنرمندان ، گالری عکس ، سالن همایش و . . . و بخشهای دیگر همه و همه ترکیبی همگون از هنر و ذوق و خلاقیت و ابتکار است که با جلوه های طبیعی و اشیاء محیط اطراف مان در زندگی روزمره در هم آمیخته شده و " مرکز فرهنگی دکتر راشد دیاب " در شارع ستین ، در گوشه ای از شهر خارطوم ، پایتخت سودان ، در آفریقا نام گرفته است .
(رکشه : وسیله نقلیه سه چرخ که در هند نیز به وفور مشاهده می شود)
برگرفته از خاطرات حجت الاسلام و المسلمین حامد ملکوتی رایزن فرهنگی کشورمان در سودان |