فتوای تاریخی رئیس هیئت علمای سودان مبنی بر وجوب وحدت شیعه و سنی
آقای پروفسور محمد عثمان صالح، رئیس هیئت علمای سودان ، با صدور فتوائی بر وجوب وحدت بین مذهب شیعه و اهل سنت تاکید کرد.
با اوج گیری جریان بیداری اسلامی در منطقه ، بخصوص کشورهای شمال آفریقا ، همه توجهات به سمت لزوم وحدت امت اسلامی برای اتحاد و یک پارچه شدن در برابر توطئه های دشمنان قسم خورده اسلام، معطوف شده است .
آقای پروفسور محمد عثمان صالح، رئیس هیئت علمای سودان ، یکی از شخصیتهای برجسته و علمای شاخص در کشور سودان و شمال آفریقا است ، وی با بررسی شرائط کنونی امت اسلام وحدت بین مذاهب را از مهمترین موضوعاتی می دانند که باید بدان توجه واهتمام ویژه داشت ، لذا با صدور فتوای تاریخی خود در این برهه از زمان حساس ، تمامی آحاد امت اسلام را به وحدت و همدلی در برابر رژیم صهیونیستی و دشمنان قسم خورده اسلام و مسلمین فرا خواندند .
وی در گفتگوی خود با روزنامه اخبار الیوم چاپ سودان مورخ 23 آذرماه در این باره گفت : خطاب خداوند متعال در قرآن کریم ، متوجه همه آحاد مسلمین است و هیچ فرقی بین آنان قائل نشده است . وی در این مصاحبه از تمامی ملتهای عربی درخواست نموده است با ملتهای ایران و ترکیه و پاکستان متحد شوند و اجازه ندهند نقشه ها و توطئه های شوم دشمنان برای فاصله انداختن و تفرقه بین مذاهب اسلامی به مرحله اجرا و عمل درآید .
آقای پروفسور محمد عثمان صالح ، در ادامه می گوید : اگر دو مذهب اهل سنت و شیعه با همدیگر در برابرسردمداران کفر با همدیگر متحد باشند ، چه قدرت عظیمی ایجاد خواهد شد .
وی ضمن جلب همه توجهات به سمت رژیم صهیونیستی ، دشمن حقیقی امت اسلام را رژیم صهیونیستی معرفی کرد و از همه مردم و مسئولین درخواست نمود جلوی هرگونه تلاش دشمنان برای شیعه هراسی در منطقه را بگیرند و اجازه ندهند دشمن صهیونیستی ، این دشمن اصلی و درجه یک امت اسلام است ، میان آنان تفرقه ایجاد نماید .
وی در پایان به وجود مشترکات بین دو مذهب شیعه و اهل سنت اشاره کرد و افزود : بین دو مذهب شیعه و اهل سنت بیش از 90% مشترکات وجود دارد و اگر اختلافات جزئی هم وجود دارد، اختلافات تاریخی است .
لازم
[+] نوشته
شده توسط رضا در یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:سودان,شیعه,سنی,
در ساعت14:22 | |
به سلامتی همه پدرها
یادم میاد بچه که بودم بعضی وقت ها با خواهرم یواشکی بابام رو نگاه می کردیم...ساعت ها با دست مشغول جمع کردن آشغال های ریزی بودکه روی فرش ریخته شده بود...
من و خواهرم حسابی به این کارش می خندیدیم !چون می گفتیم چه کاریه ؟! ما که هم جارو داریم هم جارو برقی !!!
چند روز پیش که حسابی داشتم با خودم فکر میکردم که چه جوری مشکلاتم رو حل کنم یهو به خودم اومد دیدم که یک عالمه آشغال از روی فرش جلوی خودم جمع کردم...!
[+] نوشته
شده توسط رضا در سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:پدر,به سلامتی,
در ساعت12:52 | |
دل سوختن عزرائیل
روزی رسول خدا (صل الله علیه و آله) نشسته بودند، عزراییل به دیدن آن حضرت آمد. پیامبر(صل الله علیه و آله) از او پرسیدند: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟
عزارییل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:
روزی دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست همه سر نشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند و در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت.
هنگامی که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل نمود. وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده بود اسیر مرگ شد.
در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (صل الله علیه و آله) رسید و گفت ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید: به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سر انجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانیان بدانند که ما به آدمیان مهلت می دهیم ولی آنها را رها نمی کنیم
مسافرکش بدون مسافر داشته میرفته کنار خیابون یه مسافر مرد با قیافه ی مذهبی میبینه کنار میزنه سوارش میکنه و مسافر صندلی جلو میشینه یه دقیقه بعد مسافر از راننده تاکسی میپرسه : آقا منو میشناسی ؟
راننده میگه : نه
راننده واسه یه مسافر خانوم که دست تکون میده نگه میداره و خانومه عقب میشینه مسافر مرد از راننده دوباره میپرسه منو میشناسی؟
راننده میگه : نه. شما ؟
مسافر مرد میگه : من عزرائیلم راننده میگه : برو بابا خل گیر آوردی؟
خانومه از عقب به راننده میگه :ببخشید آقا شما دارین با کی حرف میزنین؟
راننده تا اینو میشنوه ترمز میزنه و از ترس فرار میکنه.
بعد زنه و مرده با هم ماشینو میدزدن
[+] نوشته
شده توسط رضا در دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:طنز,
در ساعت16:57 | |
لطیفه
به مادر زنم میگم چنددرصد دعاهات قبول میشه؟
میگه : 50 درصد
میگم ازکجا فهمیدی؟
میگه:ازخدا خواستم دامادم خرپول باشه،
دامادم خر هست اما پول نداره!
کاش میشد هر شب از خودمون 1 سی سی خون بگیریم
بریزیم تو یه نعلبکی بذاریم کنار تخت!
که این پشه ها بشینن عین بچۀ آدم بخورن دست از سر ما بردارن!!
این سوال مدتیه ذهنم رو به خودش مشغول کرده:
این عربها "چ" ندارن، چه طوری عطسه میکنن؟
[+] نوشته
شده توسط رضا در پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:لطیفه,جوک,طنز,
در ساعت1:24 | |
محرم و صفر در سودان -1
باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است.
مردم شمال آفریقا از دیر باز محب و عاشق اهل بیت پیامبر بوده اند.کشورهایی مانند مصر ،لیبی ، الجزایر و سودان. به واسطه ی همین عشق و محبت هم بوده که فرهنگ دینی این مردم متفاوت با سایر کشورهای سنی مذهب است.در سودان نامهایی مانند :حسن ، حسین ، زین العابدین ، ابو فاضل ، صادق ، رضا ، هادی ، مهدی ، فاطمه و زینب به فراوانی یافت می شود.ضرب المثلهایی مانند : ظلم علی الحسن و الحسین نیز کاربرد فراوان دارد و در مواردی استفاده می شود که به فردی ستمی سنگین روا رفته باشد.
نزد عموم مردم سودان که سنی مالکی مذهب هستند ، ماههای محرم و صفر حرمت دارند و معمولا در این ماهها مراسم ازدواج برگزار نمی کنند.متاسفانه چندی است سلفیون وابسته به عربستان با صرف مبالغ زیاد و تبلیغات دروغ تلاش دارند این باورها را خدشه دار نمایند. تلاشهای این گروه پست با برگزاری مراسم ازدواج در روزهای تاسوعا و عاشورا و همچنین تحریف واقعه عاشورا به اوج خود می رسد.
هر چند اقدامات فراوانی توسط این گروه محدود با صرف هزینه ی نامحدود انجام می شود ولی به لطف خداوند کمترین اثر را بر جامعه ی سودان داشته و کماکان این مردم بر باورهای دینی خود هستند. با این وجود لازم است با برنامه ریزی مناسب و بدون تعصب نیات پلید وهابیون و سلفیون را آشکار نموده و حقیقت را همانگونه که هست بیان نمود. ......
روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می گیرد و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند.
آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است.
در چنین روزی، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه، زندگیم را به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید. بگذارید آن را بستر زندگی بنامم. بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند.
چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب، چهره یک نوزاد و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است.
قلبم را به کسی هدیه بدهید که از قلب جز خاطره ی دردهایی پیاپی و آزار دهنده چیزی به یاد ندارد.
خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیده اند و کمکش کنید تا زنده بماند تا نوه هایش را ببیند.
کلیه هایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد که هر هفته خون او را تصفیه می کند.
استخوان هایم، عضلاتم، تک تک سلول هایم و اعصابم را بردارید و راهی پیدا کنید که آنها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید.
هر گوشه از مغز مرا بکاوید، سلول هایم را اگر لازم شد، بردارید و بگذارید به رشد خود ادامه دهند تا به کمک آنها پسرک لالی بتواند با صدای دو رگه فریاد بزند و دخترک ناشنوایی زمزمه باران را روی شیشه اتاقش بشنود.
آنچه را که از من باقی می ماند بسوزانید و خاکسترم را به دست باد بسپارید، تا گلها بشکفند.
اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم، ضعفهایم و تعصباتم نسبت به همنوعانم دفن شوند.
گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید و اگر گاهی دوست داشتید یادم کنید.
عمل خیری انجام دهید، یا به کسی که نیازمند شماست، کلام محبت آمیزی بگویید.
اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند ...
چه زیباست که خاری گل دهد و چه بی حیاست گلی که خار را دوست نداشته باشد
گل اگر خار نداشت، دل اگر بی غم بود، اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود زندگی، عشق، اسارت، قهر، آشتی، هم بی معنا بود
[+] نوشته
شده توسط رضا در سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:شعر,گل,
در ساعت1:57 | |
husband and his wife
Wife asked her husband to describe her
He said, 'You're A, B, C, D, E, F, G, H, I, J, K'
She said, 'What does that mean
He said: Adorable, Beautiful, Cute, Delightful, Elegant, Foxy, Gorgeous, Hot
She said, Oh that's so lovely. What about I, J, K He said: I'm Just Kidding
[+] نوشته
شده توسط رضا در سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:husband,wife,funny,
در ساعت1:31 | |
این زبان ستمدیده (کوتاه)
زبان مهمترین شاخصه فرهنگی هر کشوری است.در بسیاری از کشورهای جهان زبانهای گوناگونی وجود دارد که به زبانهای محلی معروف بوده ولی معمولا از یک زبان به عنوان زبان رسمی استفاده می شود.همچنین زبان هر کشوری در تعامل با سایر کشورها دستخوش تغییراتی گریز ناپذیر می شود.در ایران زبان رسمی در دوره های گوناگون این سرزمین تغییرات زیادی را به خود دیده که از آن جمله می توان به زبانهای پهلوی ، عربی ، ترکی و فارسی فعلی اشاره نمود.
از طرفی با نگاه به زبانهای کشورهای همسایه در می یابیم که زبان فارسی با دارا بودن 32 حرف و همچنین پشتوانه تاریخی و کهن خود یکی از زبانهای قوی در منطقه است.در بررسی صورت گرفته مشاهده می شود که کلمات زیادی از فارسی به عربی ، ترکی و ارمنی وارد شده که برخی از آنها پس از تغییر تلفظ و نوشتار مورد استفاده قرار می گیرد. ورود کلمات زبان فارسی به سایر زبانها از جمله عربی بیشتر به علت سرآمد بودن ایران در دانش و قدرت بوده است. از طرفی به سادگی در می یابیم که کلمات بسیاری از عربی وارد فارسی شده به گونه ای چنانچه این کلمات از زبان فارسی حذف شود ، در نوشتار و گفتار دچار چالش جدی می شویم.
با نگاه ژرف به مسئله ورود کلمات عربی به زبان فارسی ، به یک نکته مهم بر می خوریم : استفاده بیش از اندازه نخبگان دینی از واژه های عربی
همانگونه که پیشتر اشاره شد در تعامل فرهنگها ، زبانها دچار تغییر می شوند ولی این پرسش در ذهن ایجاد می شود که چرا ورود کلمات عربی به فارسی بی محابا و سیل گونه است. آیا واژه های معادل وجود نداشته ؟ اگر چنین است در زمانهای بسیار دور که هیچ واژه عربی در زبان فارسی وجود نداشته و در همان زمان ایران یکی از ابرقدرت جهان بوده چه می کرده اند؟ به نظر پاسخ چیز دیگری است.
در نظر بگیرید فردی در بین صحبت کردن از واژه های فرنگی (انگلیسی یا مشابه) استفاده نماید ، در نگاه مردم این فرد غرب زده تلقی می شود . در همین زمان چنانچه فرد دیگری در بیانات خود از واژه های عربی استفاده نماید با نگاه تحسین او را فردی با سواد و سرشار از معلومات می دانیم.
واقعیت این است که بیگانه ، بیگانه است چه عربی باشد چه غربی . لطفا توجه شود اینجا سخن از زبان است نه عقاید چرا که عده ای متاسفانه اعتراض به استفاده از کلمات عربی را مخالفت با اسلام و دین می دانند .
باری ، بدانیم که نه غرب زده خوب است و نه عَرب زده ، نشان دادن دانش خود با فدا کردن زبان رسمی می تواند خیانت به شمار آید.
نویسنده تلاش بسیار نموده در این نوشتار کوتاه از کمترین کلمات بیگانه استفاده نماید ، خود داوری نمایید : واژه های فرنگی = صفر ولی متاسفانه واژه های عربی = 87 مورد
[+] نوشته
شده توسط رضا در پنج شنبه 4 آبان 1391برچسب:زبان,فارسی,عربی,
در ساعت9:16 | |
داستان اخلاقی یک فنجان چای
گروهى از فارغ التحصيلان قديمى يک دانشگاه که همگى در حرفه خود آدم هاى موفقى شده بودند، با همديگر به ملاقات يکى از استادان قديمى خود رفتند. پس از خوش و بش اوليه، هر کدام از آنها در مورد کار خود توضيح مي داد و همگى از استرس زياد در کار و زندگى شکايت مي کردند. استاد به آشپزخانه رفت و با يک کترى بزرگ چاى و انواع و اقسام فنجان هاى جورواجور، از پلاستيکى و بلور و کريستال گرفته تا سفالى و چينى و کاغذى (يکبار مصرف) بازگشت و مهمانانش را به چاى دعوت کرد و از آنها خواست که خودشان زحمت چاى ريختن براى خودشان را بکشند.
پس از آن که تمام دانشجويان قديمى استاد براى خودشان چاى ريختند و صحبت ها از سر گرفته شد، استاد گفت: «اگر توجه کرده باشيد، تمام فنجان هاى قشنگ و گران قيمت برداشته شده و فنجان هاى دم دستى و ارزان قيمت، داخل سينى برجاى مانده اند. شما هر کدام بهترين چيزها را براى خودتان مي خواهيد و اين از نظر شما امرى کاملاً طبيعى است، امّا منشاء مشکلات و استرس هاى شما هم همين است. مطمئن باشيد که فنجان به خودى خود تاثيرى بر کيفيت چاى ندارد. بلکه برعکس، در بعضى موارد يک فنجان گران قيمت و لوکس ممکن است کيفيت چايى که در آن است را از ديد ما پنهان کند.
چيزى که همه شما واقعاً مى خواستيد يک چاى خوش عطر و خوش طعم بود، نه فنجان. امّا شما ناخودآگاه به سراغ بهترين فنجان ها رفتيد و سپس به فنجان هاى يکديگر نگاه مى کرديد. زندگى هم مثل همين چاى است. کار، خانه، ماشين، پول، موقعيت اجتماعى و …. در حکم فنجان ها هستند. مورد مصرف آنها، نگهدارى و دربرگرفتن زندگى است. نوع فنجاني که ما داشته باشيم، نه کيفيت چاى را مشخص مي کند و نه آن را تغيير مي دهد. امّا ما گاهى با صرفاً تمرکز بر روى فنجان، از چايى که خداوند براى ما در طبيعت فراهم کرده است لذت نمي بريم.
خداوند چاى را به ما ارزانى داشته نه فنجان را. از چايتان لذت ببريد. خوشحال بودن البته به معنى اين که همه چيز عالى و کامل است نيست. بلکه بدين معنى است که شما تصميم گرفته ايد آن سوى عيب و نقص ها را هم ببينيد. در آرامش زندگى کنيد، آرامش هم درون شما زندگى خواهد کرد...
یکی از معضلات امروزه ی جوانان اینه که وقتی یه مادر و دختر رو با هم توی خیابون میبینند واقعــاً نمیدونن به کدوم شماره بدن !! مسولین لطفا رسیدگی کنن
قدرت بوگاتی ۱۰۰۱ اسب بخاره قدرت پراید ۶۳ الاغ بی بخار
سالها گذشت و گذشت و گذشت و ساندیسها کماکان تولید شدند و تولیدکنندگان نوشتند از "اینجا" باز کنید و مردم همچنان از "آنجا" باز میکردند!
اینی که میگن حسنی به مکتب نمیرفت وقتی میرفت جمعه میرفت" منظور اینه که حسنی فراگیر پیام نور میخونده ؟!
مـــــوز کیلــو 4000 تــومـــان !!!!!!! فقط به میــمـون حســـودیمون نشــده بــود که شـــد
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود(دقت کنید،هیچ کس نبود) در آبادی کوچکی مردمی زندگی می کردند… حالا می فهم، ما با قصه خواب نمی رفتیم.همون اول هنگ می کردیم!!!
طرح شناسایی و جمع آوری خانه های مجردی در راستای افزایش امنیت اجتماعی:
- دیلینگ دیلینگ - کیه؟ - منم منم مادرتــون – دروغ نگو مادر ما شهرستانه
- مجردن … بگیرینشون !!!!!!
کآشکی تآبستونآ به جآ گشت ارشآد , گشت بهدآشت بنآ میکردن هر کی بو میدآد میگرفتن
خانمه ۲۰۶ رو زده به تیر برق ، ماشین نصف شده ! به افسر میگه یعنی اشتباه از من بوده ؟ افسر : پـَـــ نــه پـَـــ علت حادثه خواب آلودگیه تیر چراغ بوده !
[+] نوشته
شده توسط رضا در چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:لطیفه,جوک,طنز,
در ساعت13:6 | |
شهامت گذشتن از گردو ها
حکایت میکنند که روزی مردی ثروتمند سبدی بزرگ را پر از گردو کرد، آن را پشت اسب گذاشت و وارد بازار دهکده شد، سپس سبد را روی زمین گذاشت و به مردم گفت این سبد گردو را هدیه میدهم به مردم این دهکده، فقط در صف بایستید و هر کدام یک گردو بردارید. به اندازه تعداد اهالی، گردو در این سبد است و به همه میرسد."
مرد ثروتمند این را گفت و رفت. مردم دهکده پشت سر هم صف ایستادند و یکییکی از داخل سبد گردو برداشتند. پسربچه باهوشی هم در صف ایستاد. اما وقتی نوبتش رسید در کنار سبد ایستاد و نوبتش را به نفر بعدی داد. به این ترتیب هر کسی یک گردو برمیداشت و پی کار خود میرفت. مردی که خیلی احساس زرنگی میکرد با خود گفت: "نوبت من که رسید دو تا گردو برمیدارم و فرار میکنم. در نتیجه به این پسر باهوش چیزی نمیرسد."
او چنین کرد و دو گردو برداشت و در لابهلای جمعیت گم شد. سرانجام وقتی همه گردوهایشان را گرفتند و رفتند، پسرک با لبخند سبد را از روی زمین برداشت و بر دوش خود گذاشت و گفت: "من از همان اول گردو نمیخواستم این سبد ارزشی بسیار بیشتر از همه گردوها دارد." این را گفت و با خوشحالی راهی منزل خود شد.
خیلیها دلشان به گردوبازی خوش است و از این غافلند که آنچه گرانبهاست و ارزش بسیار بیشتری دارد سبدی است که این گردوها در آن جمع شدهاند. خیلیها قدر خانواده و همسر و فرزند خود را نمیدانند و دایم با آنها کلنجار میروند و از این نکته طلایی غافلند که این سبدی که این افراد را گرد هم و به اسم خانواده جمع کرده ارزشی به مراتب بیشتراز لجاجتها و جدلهای افراد خانواده دارد. خیلیها وقتی در شرکت یا موسسهای کار میکنند سعی دارند تکخوری کنند و در حق بقیه نفرات مجموعه ستم روا دارند و فقط سهم بیشتری به دست آورند. آنها از این نکته ظریف غافلند که تیمی که در قالب شرکت، آنها را گرد هم جمع کرده مانند سبدی است که گردوها را در خود نگه میدارد و حفظ این سبد و تیم به مراتب بیشتر از چند گردوی اضافه است.
بسیاری اوقات در زندگی گردوها آنقدر انسان را به خود سرگرم میکنند که فرد اصلا متوجه نمیشود به خاطر لجاجت و یا یکدندگی و کلهشقی و تعصب و خودخواهی فردی و گروهی در حال از دست دادن سبد نگهدارنده گردوهاست و وقتی سبد از هم میپاشد و گردوها روی زمین ولو میشوند و هر کدام به سویی میروند، تازه میفهمند که نقش سبد در این میان چقدر تعیینکننده بوده است.
بیایید در هر جمعی که هستیم سبد و تور نگهدارنده اصلی را ببینیم و آن را قدر نهیم و نگذاریم تار و پود سبد ضعیف شود. چرا که وقتی این تور نگهدارنده از هم بپاشد دیگر هیچ چیزی در جای خود بند نخواهد شد و به هیچکس سهم شایسته و درخورش نخواهد رسید. دیگر فرصتها برابر در اختیار کسی قرار نخواهد گرفت و آرامش و قراری که در یک چهارچوب محکم و استوار قابل حصول است به دست نخواهد آمد. بسیاری از شکارچیان باهوش به دنبال سبد هستند و نه گردوهای داخل آن. بنابراین حواسمان جمع باشد که بیجهت سرگرم گردوبازی نشویم و اصلکاری را از دست ندهیم
[+] نوشته
شده توسط رضا در یک شنبه 16 مهر 1391برچسب:حکایت,خانواده,
در ساعت15:14 | |
انسان با ظرفیت
يكى از بهترين دروازه بانان فوتبال جهان دروازه بان تيم ملى اسپانيا كه در رئال مادريد درخشش هاي فراواني داشته است.
ايكر کاسیاس به همراه خانواده اش براى خوردن غذا به يك رستوران رفته بود كه در آنجا با يك نوجوان ۱۳ ساله كه دچار نقص عضو بوده روبه رو مى شود، پسرك بيمار به محض ديدن دروازه بان افسانهاى اسپانيا به سراغ او مى رود و مى گويد:«آقاى كاسياس ... در روز بازى با پرتغال، تو به اين خاطر موفق شدى پنالتى ها را دريافت كنى كه من و بقيه دوستانم در مدرسه بچه هاى استثنايى، برايت دعا كرديم!» ايكر كاسياس كه به سختى جلوى اشكش را مى گيرد از پسرك تشكر مى كند و نام و آدرس مدرسه را از او مى گيرد و ... فردا ظهر حوالى ظهر، كاسياس وارد مدرسه مذكور مىشود و در ميان بهت و حيرت مسئولان مدرسه - و شادى زايد الوصف شاگردان آن مدرسه - به بچه ها مى گويد:« من آمدم اينجا تا براى دعاهايى كه در حقم كردين كه پنالتى را بگيرم، شخصاً از شما تشكر كنم!» بچه هاى مدرسه كه از خوشحالى سر از پا نمى شناختند، اطراف «ايكر» حلقه مى زنند و با او عكس مى اندازند و امضا مى گيرند و ... كه يكى از بچه ها به او مى گويد:« آقاى كاسياس توميتونى پنالتى مرا هم بگيرى؟» ايكر نيز بلافاصله از داخل ماشينش لباس هاى تمرين را درآورده و برتن مى كند و همراه بچه ها به زمين چمن مدرسه مى روند و با هماهنگى مسئولان مدرسه به بچه ها اين فرصت را مى دهد كه هركدام به او پنالتى بزنند و ...
ايكر كاسياس دو ساعت و نيم در آن مدرسه مى ماند تا تك تك بچه هاى معلول بيمار آن مدرسه به او پنالتى بزنند
زنه دیروقت به خونه رسید آهسته کلید رو انداخت و درو باز کرد و یکسر به اتاق خواب سر زد ناگهان بجای یک جفت پا دو جفت پا داخل رختخواب دید بلافاصله رفت و چوب گلف شوهرش رو برداشت و تا جایی که میخوردند آن دو را با چوب گلف زد و خونین و مالی کرد. بعد با حرص بطرف اشپزخانه رفت تا ابی بخورد با کمال تعجب شوهرش را دید که در آشپزخانه نشسته است. شوهرش گفت سلام عزیزم! پدر و مادرت سر شب از شهرشون به دیدن ما اومده بودند چون خسته بودند بهشون اجازه دادم تو رختخواب ما استراحت کنند
راستی بهشون سلام کردی؟؟؟
[+] نوشته
شده توسط رضا در پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:طنز,,
در ساعت15:25 | |
نکته
پرسش : آیا جمع بدیها می تواند خوبی ایجاد کند؟
پاسخ : به طور طبیعی خیر ولی می توان با نگاه مثبت این کار را کرد.
همانگونه که جمع شر و آفت میتواند شرافت را ایحاد نماید.
جنگ شر بود و ترور آفت بزرگ ولی از دل این دو مردانی بپاخاستند که شرافت ایرانی را بر بلندای تاریخ فریاد زدند.
یازدهمین جشنواره بین المللی موسیقی خارطوم آبان ماه سال جاری در سودان برگزار می شود
یازدهمین جشنواره بین المللی موسیقی خارطوم از 14 تا21 آبان ماه سال جاری به مدت یک هفته در سودان برگزار می شود .
به گزارش روابط عمومی رایزن فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در سودان ، یازدهمین دوره جشنواره بین المللی موسیقی خارطوم در حالی برگزار خواهد شد که در دوره های گذشته استقبال پرشوری را از این جشنواره از سوی کشورهای مختلف شاهد بودیم .
جمهوری اسلامی ایران نیز ، در دوره های قبلی این جشنواره با شرکت گروههای موسیقی برتر سنتی ایران در این مسابقات ، حضور پررنگی داشت و با استقبال گسترده گروههای مختلف و مردم سودان مواجه بود .
در سال گذشته گروه موسیقی سنتی شیدا از منطقه لرستان ایران ، در این جشنواره شرکت نمود که مورد توجه گروههای مختلف ، متخصصین موسیقی ، و شبکه های مختلف رادیوئی و تلویزیونی قرار گرفت و در مدت یک هفته حضورشان در سودان ، علاوه بر اجرای موسیقی در سالن اصلی مسابقات در تالار دوستی شهر خارطوم ، در تالارهای دیگر این شهر نیز هر شب به اجرای زنده موسیقی سنتی ایران پرداختند که با استقبال پرشورش مردمی مواجه بود . و تمامی اجراهای گروه موسیقی سنتی ایران از شبکه رادیو سراسری سودان و رادیو امدرمان ، به صورت زنده و مستقیم برای سرتاسر سودان پخش میشد و همچنین از شبکه های مختلف تلویزیونی نیز اقدام به ضبط اجراهای موسیقی سنتی گروه شیدا نمودند که در طول ماههای بعد از جشنواره به مرور از پخش شد .